mohsen :
اعتراف میکنم یه بار تو مدرسه سی دی بردم زنگ آخر داشتم یواشکی به یکی از دوستام نشونش می دادم که معلم هنرمون دیدو اونو ازم گرفت منم تو یه زمانی که معلمم حواسش نبود اونو ورداشتم فکر نمیکردم متوجه بشه ولی متوجه شد و قرار شد کیف همه رو بگردن و هیشکی حق نداشت تاکیفشو نگشتن از کلاس بیرون بره منم ترسیدم سی دیو گذاشتم تو کیف جلوییم معلممون سی دیو تو کیف اون بدبخت پیدا کرد و با کتک بردش پیش ناظممون منم بخاطر اینکه صاحب سی دی بودم رفتم دم دفتر ناظممون گفت سی دیو کی ورداشته اون بیچاره ام با اشک و ناله گفت آقا به خدا ما ور نداشتیم همینطور زاری میکرد خلاصه ناظممون رو به من کرد و گفت یا تو سی دیو از رو میز ورداشتی یا این پسر منم که از این پسره بدم میومد گفتم آقا این ورداشته گفت به این شرط سی دیو از رو میز ور میدارم که اول بدیش من ببینم منم قبول کردم خلاصه ناظم 1 نمره از من و1/5نمره از انظباط اون پسره کم کرد
سعيده :
اعتراف میکنم
این من بودم که تو مدرسه میرفتم توالت جای رنگ
ابی و قرمزشیر رو عوض میکردم.
قیافه بچه ها بعد اومدن از توالت خیلی دیدنی بود. خخخخخخخ
سعيده :
اعتراف می کنم ترم یک که بودم استاد یه ربع آن تراک داد من یخورده دیر رسیدم رام نداد منم رفتم به مسئول آموزش گفتم ;) جالبتر اینکه آقاهه پاشد اومد واسطه شد و استاد رام داد :))
اینجوری نیگام نکنید خجل میشم
سعيده :
اعتراف میکنم................... یه زمانی با اینترنت اکسپلورر میومدم اینترنت
دهنم سرویس
چقدرم فکر میکردم سرعت بالاست
سعيده :
اعتراف میکنم که وقتی کلاس پنجم بودم یک معلم زن داشتیم که این قدر بد اخلاق بود تصمیم گرفتم که زیر صندلیش پونز بذارم زنگ تفریح شد وقتی همه بچه رفتن بیرون من پونز رو با چسب قطره ای به صندلی معلم چسبوندم. زنگ تفریح تمام شد معلم اومد نشست یهو سرخ شد . معلم گفت هر کی این کارو کرده بگه هیچ کس حرف نزد بعد هممون یه دست کتک خوردیم.
Lena :
اعتراف میکنم یدفـه سوزن گذاشتم زیـر نشیمن گاهه یه بنده خدایی ببینم
مثه کارتونا یهو جیـغ میزنه بره تو هوا ؟
جیـغ زد ولی متاسفانه نرفـت تو هـوا :|
نفس :
ی روزی با ی پسری آشنا شدم ک خیلی مهربون بود و منو خوب درک میکرد نمیدونم چی شد ک من با تمام سخت گیریم اونو مث داداشم میدونستم و خیلی دوسش داشتمو دارم اون خیلی کمکم کرد و برام عزیزه .
roya :
اعتراف میکنم.............یه دختر عمه داشتم که خیلی به گوشیش ور می رفت منم حس کنجکاویم گل کرد و رمزشو از پشت سرش دیدم و وقتی رفت دستشوئی و گوشیش رو گذاشت رو میز و رفت منم سریع رمزشو یرات رفتم تو وی چتش بعد.....نمی دونین چیا دیدم که از فیسبوکم بدتر....حالا جالب تر می خواستم باهاش شوخی کنم برا همین گوشیش رو گذاشتم زیر پام بعدش دیگه یادم رفت برش دارم و خونه عمو م جاموند بعد یه مدت که اون گوشی زیر میز را پیدا کردند و دادن به مامانش ولی نمیدونم چی شده بود که رمزش کلا باز شده بود و مامانش همه چیو فهمیده بو دکلی دعواش کرد حتی تا دو سال گوشی نداشت و خبرش به کل فامیل رسیده بود.!!
Parisa pirate :
چن وقت پیشا مامانم اعترا ف کرد که به جایه قره قروت به رفیقش پشکل گوسفند میداده میگفته مدل جدیدن خخخخخ
اینم مامانه ما داریم؟
Parisa pirate :
اعتراف میکنم که چن سال پیش یه چنباری با مسواک مهسا مسواک زدم
نظرات شما عزیزان:
مینا
ساعت16:19---10 شهريور 1393
اینارو کی نوشته حالا؟/؟
پاسخ:خیلیااا
یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:
,
| 23:40
| سپیده
|
|